دکتر افشار فتح الهی، از مدیران موفق در عرصه اقتصادی کشور است که پله های ترقی را از کارشناسی تا مدیریت کلان در سطح کشور به تدریج طی کرده است. او بر خلاف اکثر مدیران که سوابق متعددی در حوزه های مختلف دارند که بعضا هیچ ارتباطی به هم ندارند و حتی مسلط شدن به امور آن حوزه خود نیازمند سالها کار کارشناسی در آن حوزه است، روند فعالیتهای خود را به صورت خطی و در مجموعه های اقتصادی که اکثر آنها با وزارت صمت مرتبط بوده ، طی کرده است.
در این گفت وگو با سوابق، فعالیت ها و دیدگاه های ایشان بیشتر آشنا می شویم:
جناب آقاي دكتر افشار فتحالهي، شما در حال حاضر مدیرعامل یکی از بزرگ ترین هلدینگ های مالی و اقتصادی کشور هستید. در حالی که در رزومه تحصیلی شما مدرک دکترای روابط بین الملل دیده می شود. با این مدرک چه شد که از اينجا سر درآورديد؟
من با مدرک کارشناسی مهندسي صنايع در سال ۱۳۸۴ در وزارت صمت استخدام شدم، اما براي تحصيلات تكميلي تصمیم گرفتم كه در حوزه علومانسانی نیز ، اطلاعاتم را بالا ببرم، به همین دلیل براي مقاطع ارشد و دكترا روابط بينالملل خواندم و به عقیده ی من براي كساني كه بخواهند از اين مدلها استفاده كنند تركيب اين دو حوزه، يعني حوزه فني و تخصصي با حوزه علومانساني تركيب خوبي خواهد بود. چون از طرفی رشتههاي مهندسي و فني برمبناي عدد و رقم و روابط رياضي بين مؤلفههاي مختلف چه حرفهاي و چه زندگي شخصي است و از طرف دیگر رشته ی علومانساني هم يك حوزه كاملا مرتبط با خصلتهاي انساني و روابط بين آدمها و جامعه دارد كه ميتواند مكمل هم باشند. از اين جهت به نظرم انتخاب خوبي بود و خيلي تك بعدي جلو نرفتم.
از نظر سوابق و تجربیات کاری هم تقریبا با مشاغل مرتبط با تحصیلاتم سر وکار داشتم. اولين تجربه كاري من در شركت چوب و كاغذ تالش که به عنوان چوكاي تالش ميشناسند بود. نزديك به دو سال در خط توليد چوب و كاغذ فعالیت داشتم. در واقع استارت دوران حرفه ای بنده در حوزه برنامهريزي و اقتصادی و با همان رشته مهندسي صنايع با فعالیت در خط توليد زده شد. بعد از آن هم معمولا در هرجايي كه حضور داشتم، مسئوليتهايي غير از حوزههاي اقتصادي را نپذيرفتم. فعالیتم در جاهاي مختلف اقتصادي كشور، چه در وزارت صمت و چه در خارج از وزارت صمت، منطقه آزاد و…، عمدتا حوزههاي اقتصادي بوده است. هلدينگ آینده پویا هم يك هلدينگ اقتصادي و اتفاقا توليدمحور است و شركتهاي تابعهاش شركتهاي توليدي هستند كه كاملا به فضاي ذهني من نزديك است و با سوابق و تجربياتم كاملا همخواني دارد.
* چه زماني احساس كرديد كه لازم است در حوزه علومانساني هم تحصيل كنيد؟
من بعد از فارغالتحصيليام حدود دو سال در قسمت مديريت و برنامهريزي شرکت چوب و كاغذ مازندران مشغول به کار بودم، همزمان در آزمون استخدامي وزارت صمت شركت كرده و قبول شدم که بعد از مصاحبه و تشريفات اداری به استخدام وزارت صنايع و معادن سابق (وزارت صمت کنونی) درآمدم.
* اين موضوع براي چه سالي است؟
سال ۸۴ به عنوان کارشناس در سازمان صنايع و معادن استان تهران در وزارت صمت، استخدام شدم ، در فاصله كوتاهي در همان اداره، بعنوان کارشناس مسئول امور تسهيلات استان تهران مشغول به فعالیت بودم که در همان ایام نیز طرح آزمايش صنعت و معدن را در استان تهران اجرا كرديم. بعد از آن به سمت رئيس اداره صنايع و معادن پاكدشت منسوب شدم. حدود يكي، دو سال آنجا مسئوليت داشتم تا اینکه در سال ۸۹ به سازمان منطقه آزاد انزلي دعوت شده و پس از مصاحبه و جلسه با مدیرعامل سازمان و با توجه به علاقه و فعالیتم در حوزه اقتصادی، به عنوان معاون اقتصادي و سرمايهگذاري منطقه آزاد انزلي فعالیتم را ادامه داده و حدود دو سال هم در انزلي بودم. البته با توجه به اینکه به صورت مامور در آنجا حضور داشتم بعد از اتمام مأموريتم به تهران بازگشتم. آن زمان مصادف بود با تشکیل استان البرز و به تبع آن سازمان های صنعت، معدن و تجارت هم ادغام شده بودند. لذا در آنجا بعنوان معاون امور صنايع استان البرز منسوب شده و بعد از آن هم بعنوان معاون برنامهريزي و به همین ترتیب و طی گذشت مدت دو سال، دو، سه معاونت را تجربه کردم. بعد از آن به عنوان مدیرعامل شركت به شهركهاي صنعتي استان البرز معرفی شدم. مدتي در آنجا فعالیت داشتم و سپس مجدد به تهران برگشتم و در سال ۹۴ به سمت معاونت صنايع سازمان صنعت، معدن و تجارت استان تهران منسوب شدم.
بعد از آن به وزارت صمت رفته و بعنوان مديركل طرحها و تأمين مالي فعالیتم را ادامه دادم و بعد از مدتی بعنوان مشاور وزير و مديركل حوزه وزارتي وزارت صمت فعالیت داشته و به صورت همزمان معاونت حقوقي، مجلس و استانهاي وزارت صمت هم به بنده محول شد. در سال ۹۹ از وزارت صمت بيرون آمدم و در قرارگاه خاتم الانبياء به صورت مامور، جانشين، معاونت سرمايهگذاري قرارگاه پذیرفته و از آنجا نیز به شركت پالايشگاه آناهيتا که یکی از شركتهاي تابعه قرارگاه در كرمانشاه بود رفتم و بعنوان رئيس هيأت مديره آنجا مشغول به فعالیت شدم. آن زمان جناب آقاي دوستي، استاندار هرمزگان بودند. بعد از آن در هلدينگ فرآب که يك شركت خدمات فني ، مهندسي و پيمانكاري در زمينههاي آب و نيروگاه است مشغول به فعالیت شدم. این شرکت در حدود ۲۰کشور مختلف پروژه اجرا كرده است. سهام شرکت فرآب، ۴۸ درصد متعلق به قرارگاه خاتم الانبياء و ۵۲ درصد متعلق آستان قدس رضوی بوده که من بعنوان قائم مقام و مديرعامل گروه و از جانب قرارگاه خاتم الانبياء در آنجا حضور داشتم ، آخرین پروژه در کشور سریلانکا که توسط شهید رئیسی افتتاح شده بود به مرحله ی اجرا درآمد. پروژه سریلانکا، يكي از پروژههاي موفق بود كه ارز آوري خوبي هم براي كشور به همراه داشت. بعد از آن و تقريبا در سال ۱۴۰۰ به عنوان مديرعامل منطقه آزاد قشم منسوب و در آنجا مستقر شدم و به مدت يكسال و نيم در آنجا به فعالیتم ادامه دادم و بعد از بازگشت از قشم ، و با توجه به اینکه در مناطق آزاد بعنوان مأمور فعالیت داشتم و همچنین مناطق آزاد زيرمجموعه وزارت اقتصاد هستند، لذا به تشخيص دوستان در وزارت اقتصاد ماندگار شده و در همین زمان هلدينگ آینده پویا با توجه به مسائلي كه داشت به بنده پيشنهاد شد و من هم با توجه به شناختي كه از شركتهاي تابعهاش داشتم، پذیرفتم.
شناختی از هلدنیگ داشتید؟
وقتي در وزارت صمت مشغول به فعالیت بودم با مسائل شرکت چوب و كاغذ مازندران ، هفتتپه خوزستان ، مجموعه داروسازيهاي شفا، درگير بوديم و خيلي از اين واحدها را بازديد كرده بودم لذا چون شناخت کافی نسبت به مجموعه داشتم و همچنین با حوزه فعاليتم مرتبط ميديدم، مسئولیت مجموعه را پذیرفته و در حال حاضر در خدمت شما هستم. لازم به ذکراست همزمان مجموعه های ديگری نیز از جمله شركتهاي تأمين مالي به بنده معرفي و پيشنهاد شد اما با توجه به اینکه در آن حوزهها تخصصي نداشتم، نپذیرفتم.
* شما يك سير منطقي و تدريجي را در يك خط مستقیم تخصصی طي كرديد. يعني خيلي شاخه به شاخه نشديد. چون در راستاي همين كاري كه الان داريد، مثلا مديركل سرمايهگذاري بوديد. با صنايع مختلف از حيطه نظارتي مرتبط بودید.
بله، بارها در شركتهاي مختلف بازديد داشته ام. شما در گوگل سرچی داشته باشید خواهید دید من در سال ۹۹ در ايرانخودرو مصاحبهاي داشتم و در آن مصاحبه عنوان کردم که ما تا آخر سال ۱۴۰۰ خودروسازيها را واگذار ميكنيم كه خيلي هم گسترده پخش شد. اما نشد و نگذاشتند كه اين اتفاق بيفتد. اما عرضم اين است كه محيط صنعت را به خوبی ميشناختم و ميشناسم و این نتیجه ی ۲۰ سال فعالیتم در این حوزه است.
* آقاي دكتر تجربيات شما اكثرا در رابطه با صنعت و عمران بوده و در قرارگاه هم در زمینه سرمايهگذاري کار کردید و مسائل اقتصاد را می شناسید. با توجه به تجربیاتتان به نظر شما وضعيت حال حاضر صنعت و اقتصاد ما محصول چه چيزي است؟ آیا در جايگاه خوبي در حوزه صنعت سرمايهگذاري و شركتها هستيم؟
من اعتقاد قلبي دارم كه در این کشور آنقدر سرمايههاي انساني قوي در حوزه های مختلف داريم كه اگر خوب مديريت شوند، تحول اساسی ایجاد میکنند. در مدیریت و بهره وری ، مسأله داريم. اگر سرمايههاي انساني، طبيعي و اجتماعي، خوب مديريت شود، ميتوانيم تحول انجام دهيم. اين را از روی تجربه می گویم و سالها به صورت میدانی و تخصصی از نزدیک این مساله را مشاهده کرده ام. بعنوان مثال عرض ميكنم. شما در حال حاضر در كارخانههاي تزريق پلاستيك اگر دنبال ماشین آلات خوب باشید عمدتا ميگويند ماشين كرهاي يا آلماني. اما من در همين جاده دماوند ديدم دو، سه جوان نخبه اهل كار، دستگاهي را طراحي و در حال تولید بودند كه به مراتب از آن آلماني، بهتر كار ميكرد. ولي توليدكنندهها اگر بخواهند دستگاه بخرند به این جوانان مخترع نمی توانند اعتماد كنند. مدیریت درست کمک می کند که این گونه ارزش ها دیده شوند. اگر آن جواني كه اين كار ارزشمند را انجام ميدهد، پر و بالش را خوب بگيريم و به راه و چاه مختلفي كه ميشود هدايتش كنيم، حتما ميتواند كارهاي بزرگتري هم انجام دهد. اما وقتي خوب مديريت نشود، در همان نطفه خفه ميشود و ديگر انگيزه براي كار ندارد.
اين روحيه تلاش، كار علمي، پشتكار خوب، هوش بالا و… را واقعا در هيچكجاي دنيا نديدم. كشورهاي مختلفي را ديدم، سرمايههاي انساني ما باهوش و پرکارند. تنپرور نيستند كه از زيركار دربروند. كارهاي بزرگ ميكنند، اما نیاز به حمایت و مدیریت دارند که سرخورده نشوند. در همين صنعت خودرو ديدم قطعهسازيهايي كه قطعهاي كه توليد ميكنند به مراتب از قطعههاي اروپايي بهتر باشد اما خروجياش وقتي تبدیل به خودرو می شود همه مردم از آن شاكي هستند. خودرو از چه توليد ميشود؟ وقتي ميتوانيم اجزايش را با كيفيت خوب توليد كنيم، چرا محصول نهاييمان محصول باكيفيتي نيست. چون مديريت نداريم.
بحث سوءمديريت مسأله اصلي ما در كشور است. مسأله دوم اينكه به بخشخصوصي واقعي در كشور اعتماد نكرديم. يعني دولت در همهچيز دست برده و دوست دارد در همه چيز ورود و دخالت كند. در اين فساد است. اين را من نميگويم؛ يك صاحبنظر غربي ميگويد اگر يك بيايان را دست هر دولتي بدهيد، بعد از ۵ سال در آن بيابان شن نميتوانيد پيدا كنيد. وقتي در دولتها رانت و فساد وجود دارد یعنی ما در مدیریت مشکل داریم که اول باید این مساله درست شود.
* شما در صحبتهايتان روي فكر خوب و مديريت موفق خيلي تأكيد دارید و حتی معتقدید سرمايه انساني به قدر كافي داريم. همان قطعهسازها را هم مثال زديد، قطعات به تنهايي كيفيت دارند، يعني تجزيه خوب است اما تركيب بد میشود. حلقه مفقوده ما چیست؟ آیا تسلط دولت بر اقتصاد باعث شده، به این امر دچار شویم؟
نه دو عامل است. يك سوءمديريت است كه ما اين سوءمديريت را در بخشخصوصي هم داريم.
* اين سوءمديريت از كجا ناشي ميشود؟
از اينكه مديران بدون تجربه وارد مدیریت میشوند، مدیران بايد اول تجربه پيدا كنند؛ مدير باتجربه نميتواند مستقيم از دانشگاه بيرون بيايد و وزير شود. مدير نميتواند مستقيم از دانشگاه فارغالتحصيل شود و مديركل فلانجا شود. بايد تجربه و دانش با هم باشد. ما بايد آموزش دهيم. اينكه ميگويند سوءمديريت، ما يك مطالعه در وزارت صمت درباره بنگاههاي مشكلدار كشور يا واحدهاي صنعتي مشكلدار كشور داشتيم كه علت اصلي اينكه اينها به مشكل برميخورند چيست، عوامل مختلفي را در اين مطالعه درآورده بودند كه اولين آن سوءمديريت بود. يعني در همان بخشخصوصي هم اگر مدير با دانش و با تجربه نباشد، حتما زمين ميخورد. اين را در دولت هم داريم. بنابراين يك، سوءمديريت است به دلايل مختلف كه ميتواند تجربه، دانش، ارتباطات باشد طرف پسرخاله و داماد و فلانكس است سريع ميآيد مسئوليت ميگيرد. رشد یک مدیر باید تدریجی طی بشود. طبيعي اين است كه شما پله به پله تجربه پيدا كني و علمت را بالا ببري كه بتواني درك درستي از موضوعات مختلف و تصميمگيريهايي كه در بخشهاي مختلف دولت و در وزارتخانهها ميشود به دست بیاوری. چون تبعات و كف آن تصميمات را در كف جامعه نميبينيم تصميمات غلط ميگيريم. در صورتي كه شما اگر كارشناسي را تجربه كرده باشيد، وزير شويد تصميمی که ميگيريد ميدانيد ته آن چه اتفاقي در آن بخش ميافتد.
اما همیشه اينطور نيست. طرف به واسطه ارتباط سياسي مستقيم وزير ميشود و وزارتخانه، اولين تجربه مديريتياش است. طبيعي است كه در بخش، مسأله پيش ميآيد.
مسأله دوم اين است كه دولت نبايد فكر كند كه همهچيز را بايد خودش كنترل و نظارت داشته باشد. نبايد همهچيز در يد خودش باشد. ما بايد به بخشخصوصي اعتماد كنيم. اين بحث مردميسازي كه حضرت آقا سالهاست كه ميگويند، مفهومش همين است. مردم، مردم اين كشور هستند. فعاليت كنند سود ببرند. اشكالي ندارد، مردم ما بايد ثروتمند شوند. اجازه دهيد كه يك فعاليت سالم اقتصادي انجام دهند و ثروت هم داشته باشند. گاهي اوقات من ديدم و شنيدم كه طرف ميگويد بخشخصوصي اگر بيايد منافع را ميبرد. بايد ببرد. اگر نبرد مگر ديوانه است كه بيايد روي چنين فعاليتي سرمايهگذاري كند. ما اول بايد اعتماد كنيم و دوم بايد باور كنيم كه مردم ميتوانند از محل فعاليت اقتصاديشان پولدار شوند. اشكالي ندارد؛ مگر بنا است كه همه مردم بدبخت و ذليل باشند. هركسي توانايي دارد بنا بر پشتكار و دانش و تجربياتش ميتواند فعاليت بخشخصوصي انجام دهد و پولدار شود، بگذاريم بشود. نبايد از اين موضوع بترسيم و نگران باشيم.
* آقاي دكتر من آخرين سوالم را بپرسم. شما در مجموعهاي كه الان مديريت ميكنيد اين اعتماد به كارشناسان نيروي انساني و بخشخصوصي و زيرمجموعه را كه نيرو تربيت كنيد را ايجاد كرديد.
ببينيد من هيچ تصميمي را نه در اينجا، بلكه در همه جاهاي ديگري كه بودم. هيچ تصميمي را بدون مشورت با زيرمجموعه خودم نميگيرم. حتما با مشورت جلسات كارشناسي ميگذاريم، نظرات كارشناسان، مديران و معاونينم را هميشه لحاظ ميكنم. اگر غیراز این باشد اشتباه ميرويد و خطا ميكنيد.
* يكي، دو تا نمونه تجربيات موفقي كه در اين زمينه داشتيد را ميشود نام ببريد؟ در مورد مسائلي كه مشورت گرفتيد و اتفاق خوبي افتاده در حوزههاي مختلف؟
مثلا فرض بفرماييد ما يك ساختار هلدينگ را اصلاح كرديم. اين اصلاح ساختار با نشست و نظر مشورتي چندين جلسه كارشناسان و در مرحله ی بعدی با مشورت معاونتها با كارشناسان و در نهایت با جلساتی که مستقیم با خود من برگزار میشد به نتیجه مطلوب و متناسب با ماموریت فعلی رسیده است.